جوانی باید به دورترین نقاط کائنات سفر کند تا پدر گمشده خود را پیدا کند و ...

یک کارگر ساده‌ی شهرستانی دچار توهماتی می‌شود. او باور دارد که خدایان با او از طریق یک گردباد سهمگین ارتباط برقرار می‌کنند. این مرد درگیر تردید و وحشت است که آیا این رویاها نشانه‌ای الهی است یا صرفا توهماتی ناشی از شرایط زندگی‌اش. او باید با درک درستی از این رویدادها، تصمیم بگیرد که به ندای درونش گوش دهد یا خیر و ...

باب، منتقد موسیقی بیکار و گرفتار افسردگی، حالا باید با انبوهی از حیواناتی که همسرش لیندا به خانه آورده است، سر و کله بزند. آیا به سرپرستی گرفتن یک نوزاد می‌توانند اضطراب‌های درونی خود را تسکین دهند؟

الیاس وورهیز (سی جی گراهام) برگشته و برای پسر مرده‌اش جیسون وورهیز (جیسون بروکس) برنامه‌هایی دارد که شامل پایان دادن به خانواده جارویس یک بار برای همیشه است و ...

آوریل پس از بهوش آمدن از یک تصادف رانندگی وحشتناک، باید راهی برای مقابله با آسیب های روحی خود و اراده ای برای زنده ماندن پس از بهبودی از جهنم پیدا کند و ...

فیلم به داستان خانواده ای از هم پاشیده می پردازد که شامل یک پدر ، یک عمو و یک پسر است که برای تعطیلات آخر هفته برای شکار به غرب تگزاس می روند از آنجایی که مادر خانواده به تازگی فوت کرده این سه نفر امیدوارند در این سفر ، از مشکلاتشان دور شوند. در عوض آنها با مردی مرموز با کوله پشتی پر از پول روبرو می شوند که به شکم اش شلیک شده است و ...

سه دوست با یک سفر جاده ای به صحرای موهاوی می روند، جایی که با یک فرقه منزوی و قاتل روبرو می شوند و روابط پیچیده آنها به عنوان گروه به نقطه شکست آنها منتهی می شود و ...

دو عاشق جوان در سرتاسر جنوب غربی دست به دزدی می زنند و این کار خود را در رسانه های اجتماعی پخش می کنند و باعث معروف شدن خود می شوند ...

در آزمایشی که برای سفر در زمان انجام‌ می شود، زنی جوان اشتباها به زمان دیگری فرستاده می شود و اتفاقات تلخ و هولناکی را تجربه میکند و ....

"امبر" به تازگی از دوست اش جدا شده و یک زندگی غیر ایده آل رو تجربه میکند، زمانی که او هر روز زندگی رو از نو شروع میکنه متوجه میشه که در یک برزخ فکری گیر افتاده و در نهایت باید تصمیم بگیره که چه چیزی واقعاً او را خوشحالش میکند و ....

داستان فیلم در مورد پسری خوب به نام “روی” می باشد که همیشه آخرین نفر کارش را تمام می کند. او از وضعیت فعلی خود راضی نیست چرا که قول داده است در شب کریسمس مهمان دوست جدیدش امیلیا باشد و برای شام به خانه‌ی آن ها برود. در هنگام شام “روی” متوجه می شود که امیلیا و برادر عجیب و غریبش ادوارد، آن چیزی که تظاهر می کنند نیستند و ممکن است “روی” در خطری جدی قرار گرفته باشد …